مجا

یکی هم هست که تخمشو توو شیکم هیچ زنی نکاشته که ازش بچه دربیاد ولی خیلی پدره. ذاتاً ینی. یه سیبیلوی بی‌نهاااایت مغرور که وجودش سراپا مهربونیه. یه مَرد خسته‌ی پر از دردای جورواجور که انگار غم همه‌ی دنیا رو دوششه اما مثل اشکاش وقتایی که به قول خودش از پشت چشاش گریه میکنه، هیچکس غم و درداشو ندیده. فقط خستگیاشو میشه دید که با ترکیب صداش و دستای مردونه‌ی مهربونش با اون رگای برومده‌ش و جای همه‌ی زخمائیش که به سختی دیده میشه، خنکی بوی ادکلنش در حالی که با داغی بوی تاباک سیگارش قاطی شده و دل بزرگش ـ میشه چیزی شبیه مهربونترین بابای دنیا.
کسی که انگار از هیچی نمی‌ترسه، آغوشش همیشه بازه و اگه کسی پناه بخواد مطمئناً بی هیچ قید و شرطی اونو توو پناهگاه وجودش راه خواهد داد و در برابر هر خطری با همه‌ی توانش برای حفظش تلاش خواهد کرد. کسی که حتی حیوونام بهش پناه میارن. کسی که انگار رسالتش محبت کردن بلا عوض به دیگرانه. دیگرانی که هیچ مهم نیس با خودش دلش یا زندگیش چیکار کردن یا قراره بکنن.
باورش برای کسی که نمیشناسدش سخته ولی من اغراق نمیکنم. قد مسیح قصه‌ها خوبه. که حتی شب تولدشم مصادف فرض زادروز مسیحه و اگه دارید به تناسخ فک میکنید راحت بهتون بگم این از اون خیلی خوبتره، هیچ شک نکنید.
کسی که به خاطر یه بچه گربه شبای زیادی تا صب نخوابیده. کسی که با گریه بچه‌های مجازیش اشک ریخته، با دردشون درد کشیده، با ریز به ریز غمشون غصه خورده، از ظلم بهشون شکل خود خشم شده و از گم و گور شدن بیخبر و خوشخوشانه‌ی تک تکشون نگران شده و وقتی هیچکدومشون یادش نبودن به همشون فکر کرده. کسی که دقیقا و فقط مثل یه پدر، نگران و دلتنگ ِ حتی بچه‌هاییه بچه گربه‌هائیه که ترکش کردن.
بچه‌گربه‌هایی که اگه او نبود، یقینا هرگز تا بهار زنده نمی‌موندن و بچه‌هایی که اگه یه روزایی یا یه شبایی یا توو یه شرایطی اون پدرشون نبود، الان اونام جای دیگه‌ای نزدیک‌تر به درَک بودن. 
درسته که بابای مجازی من نیست ولی من خیلی خوب میدونم که چقدر باباس . . . 

پ.ن. آهای مرد خسته! دست مهربونتو میبوسم و به رسم اینا روزتو تبریک میگم. چقد خوبه که توی این دنیای بی‌پناه، تو واسه دور و بریات یه پناهگاهی. سایه‌ت مستدام.