مث رانندگی توو اوتوبان میمونه. خیلی خوبه خیلی هیجان داره خیلی لذت داره خیلی ردیفه ولی کوچکترین لغزشی که توو رانندگی با سرعت معمولی تقریباً هیچ تأثیری نداره اونجا میتونه حادثهی خیلی تلخ و بعضاً جبرانناپذیریو به بار بیاره. دوس داشتن خیلی زیادم همینه. هر چقد بیشتر باشه به همون نسبت حادثهی وحشتناکتری در پس لغزش کوچیک و شاید حتی ناخوداگاهی در کمین نشسته.
با دوست داشتن زیاد و خیلی زیاد مشکلی ندارم چون از حادثهی بعد از لغزش و رفتنم توی دیوار باکم نیست اما از دوست داشته شدن زیاد همیشه در هراس بودم و هستم چون از کم شدن یک تار مو که نه! من حتی از پریشان شدن موی کسی که دوسش دارم دلم میلرزه چه برسه به اینکه لغزش ِ ـ گرچه به حتم، غیرعمد دستِ خودم ـ باعث ِ ـ در بهترین حالـ پریشان شدن حال یارم بشه . . .