دیوانگان گوگولی

مرد گنده وایمیسته کنارم احساس میکنم اون گالیوره، من فلرتیشیای لی‌لی‌پوت. اونوقت برگشته میگه اگه اجازه میدین من اینجا بشینم، پیش شما احساس امنیت میکنم :))))  این یکی پسره‌م قبل از اینکه من چیزی بگم برگشت بش گف دائاش تو خودت پدر ناامنی این دنیا و آخرتی، پیش ما آدم کوچولوها چه دنبال امنیتی؟! :)))))
پ.ن. طفلک هیچیم نگف یه ذره سرخ شد و کتشو ورداشت که بره :)) دستشو گرفتم گفتم بشین بابا. اینم در کنار منه احساس امنیت میکنه که به تو تیکه میندازه وگرنه جرأت نمیکرد :)))) اونم خودش تأیید کرد البته و با هم دوس شدن دیگه و تا آخر جلسه انقد زر زدن یکی در میون یا باید میزدم پس کله‌ی این یا اون که یه دیقه دهنشونو ببندن ببینم چی میگن یا بعضا خودم چی میخوام بگم :|