دو تا چمدونشو موقع سفر خودش کلافه و درمونده نمیتونس جمع کنه من براش میبستم، هنوز دهنشو وا نکرده میگفتم دردش چیه، خودش نمیدونس چشه من بش میگفتم، یه دوره کاراموزی ساده رو بدون زر زرا و دلگرمیای من نمیتونس هم بکشه تموم کنه داش بیخیال میشد، جای سوئیچ یدک و مدارک گم و گور شدهشم از من باید میپرسید، مامانش میگف هر جا احساس درموندگی و ضعف میکنم با خودم میگم شری هس نگران نباش غصه نخور فلان، اونوقت برگشت به من گفت احساس میکنم تو یه رباتی :)) البته الان میبینم درست گفته فقط یه ربات میتونه انقدر بینقص عمل کنه و اگه ربات نبودم که تو غلط میکردی اینجوری بگی!