عرضم خدمتتون که یه عده فرار و نتیجتاً مهاجرت میکنن چون یا ممنوعالکار، شکنجه، زندانی، اعدام، بلکه هم "خودکشی شدن"، تهدیدشون میکنه یا حکمش حتی براشون صادرم شده.
یه عده هم مهاجرت میکنن چون میخوان و میتونن.
این دو گروه نه تنها با هم خیلی تفاوت دارن بلکه حتی قابل مقایسه هم نیستن.
و شاید شنیدنش برای خیلیها خوشایند نباشه ولی خودخواسته یا خودکرده را تدبیر نیست. وقتی خودت فکر کردی تصمیم گرفتی خواستی تلاش کردی موفق شدی انجامش دادی چرا بعدش گریه زاری و فغان و آه و واویلا راه میندازی و جوری دم از دلتنگی و جلای وطن میزنی که انگار مجبورت کردن یا راه بازگشت نداری؟ یا احساس کردی اونجا لیاقتتو ندارن داری حیف میشی یا دلت خواسته شرایط بهتری در جای دیگری رو تجربه کنی هروقتم نخواستی یا برعکس هر وقتم دلت خواس میتونی بلیط بگیری برگردی به خونواده و دوستات سر بزنی، خریداتو بکنی، تفریح و عشق و حالتو بکنی، یوروها و دلاراتو خرج کنی، پز افتخاراتت اینور آبو بدی، وقتیم حوصلهت سر رفت یا خسته شدی به بهونه تموم شدن تعطیلاتت یا مرخصیت میتونی دوباره بری خونهت توو فرنگ! دیگه دردت چیه؟ این ادا اطوارا و گریه و ناله و کابوس و افسردگی و پریشانحالی و آه غم چشمان پدرم وای از گرفتن قلب مادرمو لعن و نفرین به "این خرابشده" و آه از غم غربت و این بازیا چیه؟
این دفعه خدای نکرده قلب ماماناتون داشت از غم هجر خودخواسته و غیراجباری دلبندانشون میگرفت، اشاره کنید به اسمایی از قبیل گوهرعشقی، مژگان افتخاری، هاجر رستمی، نسرین شاکرمی، ماهمنیر مولایی، بهیه نامجو و... مرحمت کنن برن یه سرچی بزنن، انشاعالاه که به لطف حق تعالا حالشون درست میشه!