گزارش هفته

دلم تنگه، نفسم تنگه، خسته‌م، چشام درد میکنن، سرم سنگینه، تنم درد میکنه، استخونامم درد میکنن، انگار با باتوم کتک خوردم، یه چیزی با یه نیروی وصف ناپذیری هی میکشدم به سمت پایین، انگار یه بار صد کیلویی رو دوشمه، انگار با یه پمپ قوی تا آخرین قطره‌ی انرژی رو از وجودم بیرون کشیدن، انگار دو لیتر آبلیمو یا سرکه ‌رو خالی‌خالی خوردم. اکسیژن کم دارم، به جاش درررد دارم. ففف
کرونا نگرفتم نترسید. بیشتر از یه ساله که پدر مادرمو از نزدیک ندیدم. حساب دوستا و همکارایی که توو این مدت از دس دادم از دستم در رفته. خیر، واکسنم هنوز نزدم. به واسطه شغلم از حدود شیش ماه پیش امکانش برام بود ولی هنوز نزدم. شمام خیلی عقب نموندید نترسید. درست میشه. این روزام میگذره. روزای بدتر و شاید بهتری هم خواهد آمد. حرص نخورید انقدر زیاد. طاقت بیارید. همدیگه رو دوس داشته باشید.