صبح داشتم برمیگشتم خونه یادم افتاد چقدر توو راه نگاش میکردم... اصن دلم میخواست فقط نگاش کنم، وقتی خواب بود، وقتی کار میکرد، وقتی سیگار میکشید، وقتی کتاب میخوند، وقتی موهاشو کوتا میکرد، وقتی ریشاشو میتراشید، وقتی سیبیلشو میزون میکرد، وقتی پیتزا درست میکرد، وقتی غذا میخورد، وقتی قهوه مینوشید، وقتی فوتبال میدید، وقتی خرید میکرد، وقتی حرف میزد، وقتی میخندید، وقتی نفس میکشید، وقتی عکسمو نگا میکرد...
*روزبه بمانی