توو خوابم رد دادم :))

خواب دیدم شب تا صبح توو بیمارستان بودم و همون اول شب یه جایی که کسی پیدام نکرده خوابم برده صدای گوشی و پیجر و تلفن و هیچیم نشنیدم، دم صبح که بچه‌های شیفت صبح داشتن میومدن تازه بیدار شده بودم و یه سبد حصیری خیلی گنده اندازه اون سبد قرمزا که هممون قدیما توو حموممون یکی ازش داشتیم، دارو توو دستمه :)))) توو خواب فک میکردم حالا من با این داروها چیکار باید بکنم یا کجا قایمشون کنم که کسی نبینتشون :)))))) خلاصه مهمترین دغدغه‌م اینکه چرا خواب مونده بودم یا چه بلایی سر مریضام اومده و بقیه کجا بودن که پیدام نکردن نبود، فقط توو فکر داروها بودم :)))

پ.ن. بازم از خوابای خنده‌دارم میگم براتون