تصحیح میکنم

همه دماها حالا اغراقه ولی بالای 13 درجه دیگه واقعا اغراق نیس

به قول بچه‌ها ترموستاتم خرابه

گرممه دیگه. در همه ی دماها گرممه.

خب مکرراً تکرار میکنم

گفته بودم خوب نیستم؟

شایدم پندار نباشه البته

مرض: خود را مسئول خوب نبودن یا خوشبخت نبودن دیگران پنداشتن.

حتی قورمه‌سبزی

تکخور که نباشی تنهایی همه چی مزه کاغذ میده.  

:))

گفته یارو سکه‌ی رو یخ شد

آنکولوژیسته

میگم چطوری؟ میگه بین سه و چهار :)) 

عشخ

گفتم چرا داروهاتو نخوردی؟ گف دلم برای زنم تنگ شده میخوام زودتر بمیرم برم پیشش!
خب خداروشکر. مبارک باشه ایشالا

میزان، میزان رأی ملت است!

1. شما رأی بدی ندی، از توش همونی در میاد که از بالا فرمان دادن در بیاد.
1.1. اگر مخالفید، 88 و 92 رو چطور توجیه میکنید؟ 
1.1.1. اگر معتقدید اون فرق داشت، رو چه حسابی؟ آیا در این مدت در قله‌ و یا ساختار هرم رژیم اتفاقی افتاده که از چشم و گوش حقیر پنهان مونده؟ آقا توبه فرمودند؟ یا وعده‌ای از غیب رسیده؟

2. به فرض که از توی صندوق هم همونی در بیاد که توش ریخته شده! مادامی که دست آقا بر سر نظامه، دست منتخب ملت ـ بر فرض ِ محال ِ خوش‌نیتی و صداقت محض ایشان، باز هم ـ بسته‌ست و انتظار هرگونه خیرخواهی و مصلحت‌طلبی این فرد برای ملت و مملکت، غیر قابل انتظار و غیر ممکنه! 

3. در جواب اینکه انتخاب بین بد و بدتر هم واجبه و باز این بهتر از اونه و این مدت بهتر از اون مدت گذشته و غیره:
 توجه داشته باشید که آقای بد و آقای بدتر جفتشون دقیقا همون نقشی رو بازی میکنن که کارگردان بهشون محول کرده! این از اقبال خوش ما و ترحم روزگار به حال و روز ما نیست که بد و بدتری جلومون گذاشته که بتونیم بَده رو انتخاب کنیم و بگیم باز بهتر از اون یکیه. این یک گول بزرگه که ما خودمونو باهاش بزنیم. چرا؟ چون آقایون بد و بدتر جفتشون منتخب ِ از هفتاد خوان گذشته‌ی آقای قدرت برترن! یکی برای نقش بدتر برگزیده شده و به ظاهر به زور وارد صحنه میشه، پدر ملتو در میاره، بعد مثلا به زور میره بیرون از صحنه و سکانس بعد انتخابات دوره‌ی بعدیه که توش ملتی که طی هشت سال گذشته رسشون کشیده شده و جونشون به لبشون رسونده شده، از ترس اینکه نکنه باز یکی مث قبلی یا حتی بدتر از اون بیاد رو کار میرن حماسه‌ی انتخاباتی رو رقم میزنن و بد رو از بین بدتر و بدترتر انتخاب میکنن! این‌بار آقا و آقازادگان میدونن که اگه باز بدتر یا بدترتر اسمش از صندوق دربیاد، ملت طاقتشون طاق میشه و کاسه‌ی صبرشون لبریز و اوضاع خطرناک! پس با اکراه ولی اسم آقای بد رو از صندوق درمیارن و ملت بیچاره خوشحال و امیدوار میشن. و شاید دلشون میخواد یادشون بره یا ندونن که درومدن اسم آقای بد یا بدتر فرقی در اصل اوضاع به وجود نمیاره.

4. در جواب اینکه اگه یه در صد هم احتمال این وجود داشته باشه که میزان واقعاً رأی ملت باشه و اینا، پس ما وظیفه داریم که بریم رأی بدیم تا بعداً پشیمون نشیم و از این دست حرفا:
واقعیت اینه که میزان رأی ملت نیست، میزان، میزان رأی ملته! ینی کیفیت مهم نیست این کمیت رأی‌هاست که به نظام در انظار بین‌الملل اعتبار میبخشه و به خودش تضمین ماندگاری ِ حداقل چهارسال بیشتر و جان دوباره‌ای برای ادامه‌ی سلطه‌اش بر مملکت و غارت جیب ملت! 
پس فارغ از اینکه به کی رأی داده میشه، صرف اینکه در انتخابات شرکت گسترده شده، به نظامی که سالهاست داره به جان و مال و میهن ملت تجاوز میکنه، ناخواسته اعتبار داده میشه. ینی فریادِ اینکه آهای ما با اصل نظام مشکل نداریم، ما فقط ترجیح میدیم به جای علی ولی باشه یا برعکس!

5. بر فرض که همه‌ی موارد بالا رو نادیده بگیریم: کسی که اسم فارسی خودشو به اسم عربی تغییر میده، اصلا ماه، بی‌همتا، هر چی شما بگین، ولی فکر میکنید منطقیه همچین آدمی صلاح اسلام رو به ایران، صلاح امّت رو به ملت ترجیح بده؟ 

* این نظر و تحلیل شخصی منه. نه انتظار تأئید و تمجید یا تعقیب نظرم از سوی کسی رو دارم و نه قصد تحمیل با توهین به کسی و نه حتی قصد تغییر دادن نظر کسی رو. 
* تا دیروزم چیزی ننوشتم که سوءتفاهم پیش نیاد احیاناً 

نظر شخصی

اونایی که دانشجوئن و قراره برگردن، اونایی که به هر دلیل میرن و میان یا مجبورن برن و بیان رو نمیگم، ولی به نظرم باقی کسایی که توو خارج نشستن و با ادعای روشنفکری از اینور آب هی داد میزنن لنگش کن، لنگش کن باید بیزحمت درشونو بذارن و سکوت کنن. 

fuck fuck fuck

جفتگیری منظورشه

میگه فصل بارداریشونه

خاموش شده بودم

بعد از بیشتر از پنجاه ساعت بیداری با اتوبوس داشتم برمیگشتم خونه. وسط راه دیدم خیابونو بستن چون کمی جلوتر تصادف شده. خواستم برم کمک کنم، یهو با حرکت اتوبوس چشممو باز کردم، متوجه شدم ظاهراً قبل از اینکه از جام پا شم که برم کمک، خوابم برده بوده.

میخوامت ^_^

یه سری حرفائیم هست، مثل یه سری احساسات و یه سری اشارات حتی، که فقط یه نفر جز خودت توو تموم دنیا میتونه بفهمتش. یه نفر خیلی خاص. یکی که واسه دنیا فقط یه نفره ولی واسه توو همه‌ی دنیاس. یه نفر که با تمام ذره‌های وجودت میخوائیش. 

ماه من و ماه گردون

بعضیا توو شص سالگی میخوان مترو سوار شن به جای پله‌برقی از پله‌های معمولی استفاده میکنن بعدشم وقتی بعد از بالا پایین رفتن پله‌ها بالا رفتن تپش قلبشونو حس میکنن نگران میشن و شاکی از وضع سلامتشون. بعضیام توو سی سالگی نشستن رو تختشون و میگن ایشالا که قلبم نیس. بله.

بمیرم که انقد کم توقعی تو آخه عسیسم

بعد از رویای جهانگردیاش در مورد سفر خارج از جو حرف میزنه و میگه همین تا کره ماهم بریم و برگردیم راضیم.


+ نمیخوای برگردی؟
ـ  مگه من رفتم که برگردم آخه لنتی؟
+ واس همینم شرمنده چشاتم دیگه 

R.I.P

عمل قلب داشت و استرس زیاد. از چند هفته قبل از موعد عملش به مامانم توو تلگرام پیغام میداد و از طریق اون هی در مورد عملش از من سؤال میکرد. به بهونه‌های متفاوت در مدلای مختلف و . . . سه بارم رفت حتی بستری هم شد ولی به دلایل مختلف عملش عقب افتاد. انقدر عقب افتاد که شد همین دو روز پیش. با مامانم که حرف میزدم بین حرفاش گفت راستی میم هم فردا عمل میشه و من به خودم گفتم کاش زودتر یادم بود یا به مامانم گفته بودم زودتر بهم بگه که قبلش بتونم باهاش حرف بزنم. شاید قوت قلبی میشد. شاید آرامشی. شاید براش مهم میبود. شاید براش دلگرمی می‌شد . . .
ولی خب دیر شده بود و دیگه امکانش نبود قبل از عمل بهش دسترسی پیدا کنم. به خودم گفتم بعدش که اومد خونه بهش زنگ میزنم و بهش میگم که به یادش بودم. هیچ به این فکر نکردم که شاید دیگه برنگرده خونه که بتونم باهاش حرف بزنم!
نمیدونم اگه قبلش باهاش حرف میزدم الان بهتر بودم یا بدتر. شاید بدتر بودم چون فکر میکردم بهش امید الکی دادم؛ بلکه‌م بهتر بودم چون شاید اگه باهاش حرف میزدم، شاید اگه بیشتر حواسم بهش بود اینطوری نمیشد. شاید. 
به هر حال اون شری مریض وجودم که منو مسئول همه چیز و مقصر همه تقصیرا میدونه، اینجاست. گفتم اگه کاری چیزی باهاش دارین الان دم دسته خلاصه. 

خودتونو مسخره کنید (اسمایلی دهن‌کجی)

زیر زبونم میخاره باز و این خیلی به سختی قابل تحمله. 

صمیمانه عذرگزارم

توجه کردم دیدم چه گرد و خاااااکی گرفته وبلاگو...