نگرانتم خلاصه

بارون میگیره، میرم میشینم رو پله‌های جلوی در. چشامو میبندم و میرم توو دنیای خودم. دارم به این فکر میکنم که میشه ساعتشو از پنجره ی اوتوبوس پرت کنی توو خیابون، میتونی کوله پشتیشو عمدا جا بذاری توو مترو، میتونی حتی روتختی مارکدار خوشرنگشو بدی به یه بی‌خانمان که دیگه با دیدن کادوهایی که واسش خریده بودی و حالا رو دستت موندن هر بار جیگرت از شدت دلتنگیش به شصت تیکه‌ی نامساوی تقسیم نشه. . . میتونی حتی گردنبندشو از گردنت دربیاری و قایمش کنی توو جعبه‌ش ولی موهاتو که دیگه نمیتونی شونه نکنی. هر بار که جلوی آینه واستی تا موهاتو صاف کنی یا همونجوری فرفری یه جوری شونشون کنی که قابل تحمل شن؛ اون تیکه‌ی نامیزون موهات که از لا به لاش گیستو براش بریدی یه راس میره توو چشت. بعد چشت میسوزه، قرمز میشه، آب میاد و در نهایت خودتو توو آینه میبینی که مثل بستنی یخی‌ای که زیر آفتاب ظهر تابستون افتاده وسط پیاده‌رو، داری آااااب میشی و نابود میشی. توو همین حین حس میکنم انگار صدای یه آهنگ فارسی بککراند افکارم شده. چشامو واز میکنم دنبال صدا میگردم میبینم از ضبط یه بی ام وه‌ی قرمزه که دو متر اونورتر نگه داشته. همزمانی که آهنگ که تموم میشه یه دختر خوشکلم از پله‌های خونه‌ی همسایه میاد پایین. برای اینکه خیس نشه بدو بدو میپره توو ماشین و درو میبنده. یه دیقه بعدش ماشین ته خیابون زیر بارون محووو میشه.
پ.ن. مرض دارم :))
پ.ن.2.فک کنم این آهنگ بود