ها. اینم یه فیلم هف دیقهایه. برای کسی که تجربهی لانگ دیستنس داشته احتمالا قشنگه. خواستین ببینین
فشن
توو خیابون منتظر ماشین واستاده بودم، تلفنی حرف میزدم و به آدمایی که در رفت و اومد بودن نگا میکردم که به نظرم رسید انگار تعداد آدمای تپل مپل خیلی بیشتر از چن سال پیش شده. گرمم بود همه لباسای نازک و کوتاه و چسبان پوشیده بودن هیکلا بیشتر توو چش بود. از پشت خط گف به چی فک میکنی گفتم به افزایش میانگین وزن ملت و اعتماد به نفس تحسین برانگیز تپلایی که انقد راحت لباس میپوشن و اینا. دیدم داره قاه فاه میخنده و میگه تو ام که از هیچی خبر نداری. گفتم چطو گف چون این روزا "کون مد شده" واسه همینم همه اینجوری میپوشن و هیکلاشون فلان و بیسار :)) هیچی دیگه خواستم شمام بدونین کون مد شده. البته احتمال اینکه شوما خودتون بدونین خیلی زیاده ولی حالا محض احتیاط گفتم عرض کنم خدمتتون که در جریان باشید. مهمه آخه.
زندهم نترسین
انقد حال میکنم یهو یه هفته مثلا رو به موتم همتونم طبق روال اینکه وقتی باهام کار دارین میاین، اتفاقا توو همون هفته هی میاین و میرین و من کاراتونو ردیف میکنم و هیچ کدوم ِ کره خرتونم نمیفمین که من چقد خوب نیستم. ضمن اینکه مداقه بفرمایید: نه واس خاطر اینکه من به روم نمیارم که چقد بدم یا هنرپیشهی خوبیم و فلان. ینی اینا اصلا لازم نیس. انقد مشغول خودتون و دنیای خودتونین که فقط میاین آشیونتون که ریکاوری کنین و برین و همین کارم میکنین و میرین.
همهی گنجیشکای دوسداشتنی من
بعد میگه من زنگ نمیزنم چون حرف ندارم تو ام نمیگی چرا حرف نمیزنی شرمنده میشم ولی تو زنگ بزن بهم که خوشال شم از خوشالی شنیدن صدات حرف بزنم برات :))
در باب پرش افکار
این هواپیمایی که سقوط کرد منو یاد اون هواپیمایی که داشت ولی سقوط نکرد، انداخت. میگن وقتی خوش میگذره زود میگذره درحالی که شاید درستترش اینه که وقتی زود میگذره خوش میگذره! یا حداقل احتمال اینکه وقتی زود میگذره خوش بگذره بیشتره . . . در واقع میشه گفت یکی از شروط خوش گذشتن کش پیدا نکردن و زودگذر بودنه. چرا؟ چون هر چی هر چقد بیشتر طول بکشه احتمال اینکه لحظات خوشیش به ناخوشی بیانجامه، به صورت طبیعی و منطقی بالاتر میره.
میشه بسطش داد به خیلی چیزا. به روابط هم. حسرت و غصه نخورید که چرا رفت چرا نموند چرا مُرد چرا نشد و غیره. همون ایدهال که حسرتشو میخورید، اگه کش پیدا میکرد دیگه انقد خواستنی نبود که الان توو ذهنتون هس. بگید مثلا چه بد که مرد، چه خوب که بود. چه بد که رفت، چه خوب که بود یا حتی چه خوب که نمرد، چه بد که رفت، چه خوب که بود.
نگرانتم خلاصه
بارون میگیره، میرم میشینم رو پلههای جلوی در. چشامو میبندم و میرم توو دنیای خودم. دارم به این فکر میکنم که میشه ساعتشو از پنجره ی اوتوبوس پرت کنی توو خیابون، میتونی کوله پشتیشو عمدا جا بذاری توو مترو، میتونی حتی روتختی مارکدار خوشرنگشو بدی به یه بیخانمان که دیگه با دیدن کادوهایی که واسش خریده بودی و حالا رو دستت موندن هر بار جیگرت از شدت دلتنگیش به شصت تیکهی نامساوی تقسیم نشه. . . میتونی حتی گردنبندشو از گردنت دربیاری و قایمش کنی توو جعبهش ولی موهاتو که دیگه نمیتونی شونه نکنی. هر بار که جلوی آینه واستی تا موهاتو صاف کنی یا همونجوری فرفری یه جوری شونشون کنی که قابل تحمل شن؛ اون تیکهی نامیزون موهات که از لا به لاش گیستو براش بریدی یه راس میره توو چشت. بعد چشت میسوزه، قرمز میشه، آب میاد و در نهایت خودتو توو آینه میبینی که مثل بستنی یخیای که زیر آفتاب ظهر تابستون افتاده وسط پیادهرو، داری آااااب میشی و نابود میشی. توو همین حین حس میکنم انگار صدای یه آهنگ فارسی بککراند افکارم شده. چشامو واز میکنم دنبال صدا میگردم میبینم از ضبط یه بی ام وهی قرمزه که دو متر اونورتر نگه داشته. همزمانی که آهنگ که تموم میشه یه دختر خوشکلم از پلههای خونهی همسایه میاد پایین. برای اینکه خیس نشه بدو بدو میپره توو ماشین و درو میبنده. یه دیقه بعدش ماشین ته خیابون زیر بارون محووو میشه.
پ.ن. مرض دارم :))
پ.ن.2.فک کنم این آهنگ بود