تو رو حتی . . .

دیروز توو یه جای خیلی شولوغی یهو به خودم اومدم دیدم نیم ساعت تمااااامه چشمم فقط به یه دختره‌س که شبیه اونه. اعتراف میکنم بعدش به صورت خیلی جدی از خودم چن تا سوال پرسیدم که جواباش متاسفانه یا خوشبختانه رضایتبخش بود. هیچی دیگه. همین. خسته‌ام. بی‌انگیزه. از اینهمه شور و اشتیاق و خوشالیای بی‌دلیل توو وجود آدمای اطرافم متعجبم. متحیر لغت بهتری باشه شاید. امیدوارم همیشه همینجوری بمونن منم هیچ دلم نمیخواد اونجوری باشم. من فقط خودمو دلم میخواد . . .