شاید آخرین یا مهمترین سالگرد تولدم بود که خب با مهارت اشکمو توش دراورد و رید توو همون یه ذره ذوقی هم که به خاطر دل اطرافیانم و خوش گذشتن به مهمونا به سختی در خودم زنده نگه داشته بودم تا شب رو به پایان برسونیم.