رسمش

بعد خب کسی که کارش خوب کردن حال بقیه‌س معلومه که حال خودش همیشه بده، چون مث جاروبرقی دائم همه انرژیای منفی و کثافتای روحی بقیه رو توو خودش میکشه و قورت میده. منتها کسی نمیفهمه چون همه وقتی به اینا میرسن انقد مشغول خودشون و خالی کردن خودشون از غم و درد و مرض و غر و ناراحتیاشونن، که دیگه فرصتی برای توجه به این جاروبرقیا ندارن. اگه فرصتم داشته باشن ضرورتی نمیدونن که توجهی بکنن چون مث اون یکیا کارشون که نیس. کار اینا خوب بودنه. خالی کردن خودشون و خوب شدنه! 
فقط نکته‌ای که هس و کسی، حتی خود جاروبرقیام اغلب حواسشون بهش نیست اینه که اونام مثل همه‌ی بقیه یه ظرفیت مشخصی دارن و یه روز دیر یا زود کیسه‌شون پر میشه و اون روز هیشکی نیس و اگه باشه هم حاضر نیست که کیسه‌شونو براشون عوض کنه. چرا؟ چون اونا که مث اینا نیستن، خودشونو علی‌الخصوص واسه خاطر دیگران حتا در معرض گرد وغبار احتمالی هم قرار نمیدن، چه برسه به اینکه بخوان به یه جاروبرقی با کیسه پر نزدیک شن. کیسه عوض کردنم که دیگه کلاً هیچ . . .
آدما اینطورین دیگه. انقد همیشه همینطور بوده که رسمش همین شده. بعله.