هی خیلی میخوام بت بگم احساس میکنم بی تو میمیرم ولی خب از اونجایی که دارم میبینم نمیمیرم نمیگم دیگه. ولی شاید حالا یه روز بمیرم. شاید مردن تنم هنگ کرده. شاید هنگش یهو وا شه. شاید. کاش. امیدوارم.
از اون لاحاظ
+ برمیگردی؟
ــ نمیتونم
+ چرا؟
ــ نمیتونم
+ چرا؟
ــ نمیدونم چطوری برگردم
+ ینی چی؟ برگرد دیگه
ــ خب وقتی نرفتم چجوری برگردم؟
ـــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
+ حالا دیگه حالت خوب شد؟
ــ (حال من خوبه اما تو باور نکن// هان؟ چرا بضی چیزا بضی وقتا یهو انقد بی معنی میشن؟ عوضی میشن؟ ینی چی این؟)
+ها؟
ــ حال من که همیشه خرابه . . .
رسمش
بعد خب کسی که کارش خوب کردن حال بقیهس معلومه که حال خودش همیشه بده، چون مث جاروبرقی دائم همه انرژیای منفی و کثافتای روحی بقیه رو توو خودش میکشه و قورت میده. منتها کسی نمیفهمه چون همه وقتی به اینا میرسن انقد مشغول خودشون و خالی کردن خودشون از غم و درد و مرض و غر و ناراحتیاشونن، که دیگه فرصتی برای توجه به این جاروبرقیا ندارن. اگه فرصتم داشته باشن ضرورتی نمیدونن که توجهی بکنن چون مث اون یکیا کارشون که نیس. کار اینا خوب بودنه. خالی کردن خودشون و خوب شدنه!
فقط نکتهای که هس و کسی، حتی خود جاروبرقیام اغلب حواسشون بهش نیست اینه که اونام مثل همهی بقیه یه ظرفیت مشخصی دارن و یه روز دیر یا زود کیسهشون پر میشه و اون روز هیشکی نیس و اگه باشه هم حاضر نیست که کیسهشونو براشون عوض کنه. چرا؟ چون اونا که مث اینا نیستن، خودشونو علیالخصوص واسه خاطر دیگران حتا در معرض گرد وغبار احتمالی هم قرار نمیدن، چه برسه به اینکه بخوان به یه جاروبرقی با کیسه پر نزدیک شن. کیسه عوض کردنم که دیگه کلاً هیچ . . .
آدما اینطورین دیگه. انقد همیشه همینطور بوده که رسمش همین شده. بعله.
سع
بله نبودم. خیلی وقته ننوشتم. حواسم هس. حواس من همیشه به همه و همه چی هست. نبودم چون خوب نبودم. الانم نیستم. ولی میام مینویسم. بینتون اکثر اونایی که اینجا ننویسم نگران میشن سراغمو گرفتهن، اونائیم که حرف نزدیم خبر نداشتن ازم، خیالشون راحت باشه طوریم نیس. بقیهایام که تخمشون نیس هم که خب به بتخمم :)) خلاصه برمیگردم. درفتمم پره از نیم جملههایی که توو این مدت حال و حوصله و جون نوشتن کل پستشو نداشتم. همه رو مینویسم براتون. همین چن هفته ی اینده یه کاریش میکنم. مهربون باشین با هم. با خودتون. نذارین گرما و الودگی بیش از حد هوا خونتونو به جوش بیاره جوری که بیخودی سر چیزای بیارزش هی با هم و همه دعوا کنین. منم دوستون دارم تازه.
خوابم نمیبرد نمینوشتم
بله نصف شب بیدار شدم که بیام بنویسم ملت داغونی هستیم. هستیم دیگه آقاجان. هستیم. خیلی داغونیم. خیلی. خیلی. خعلی.