وا

داشتم توو آشپزخونه قهوه درست میکردم، مامانم لیوانای گوگولی‌مگولیمونو گذاشت رو میز و همزمان و با ذوق ازم پرسید توئم اون ماگای جفتی که برات خریده بودمو استفاده میکنی؟ مکث کردم. شایدم از قصد جواب ندادم. نمیدونم. فک کرد نشنیدم. دوباره پرسید. حیقتش من نه عصبانی بودم نه غمگین. اصلا هیچ حس خاصی نداشتم ولی یهو بلند گفتم نگهشون داشته بودم سه اومد با هم... بعدم هونجوری یهوتر گریه‌م گرفت. حالا درسته در حد ده پونزده ثانیه بود ولی بالاخره دیگه. روانیم خودتونین.

یکی از کشفیات قدیمی تیمیمونم در اختیارتون بذارم

انعکاس آینه‌ی زلال دل با فیلتر عشق، در چشم به هم زدنی تبدیل میشه به گوله زغال با فیلتر گرد و غبار توو چهره‌ی آدما. و اینو خیلی راحت بدون چشم بصیرت میشه توو صورت و سرتاپای کسی که خودشو یا عشقشو فروخته، دید. با مقایسه‌ی عکسای قبل و بعدشون تست کنید و رستگار شوید.