چش‌عسلی

داشتیم مینوشتیم اینترنتش قطع شد داش خوابم میبرد براش نوشتم وصل شدی بدون که هیچکس هیچوقت هیجا یکی رو انقدر دوس نداشته که من تو ره دوس داشتم.

میو

بهش پیشناهاد دادم اگه پیشیش مشکلی نداره منم به عنوان حیوون خونگیتش سرپرستیمو قبول کنه هنو جواب نداده :)

done ✅

let's gossip#gossiptime#mom&son qualiltytime#guilty pleasure#no worries#no care#

مبارک بادا

دخترعمه‌مم عروسی کرد ایشالا خوشبخت شه. منم در حالیکه جونم داش از شدت گرسنگی و خستگی بعد از کار در میرف، دراز کشیده بودم و زورم میومد برم یه چیز بیارم بخورم، همینجوری که یه عالمه چیزای گوگولی مگولی رندوم غیرضروری برا خودم سفارش میدادم، یادم افتاد که بهش گفته بودم اگه یه روز خواستیم عروسی بگیریم، به ننه باباهاشون کاری ندارم ولی من بچه‌ها رو حتما دعوت میکنم تا توو شادیمون شریک باشن. یعنی دیقن کاری که دخترعمه‌م نکرد :))
اون حرفم بقیه داش ولی اینو بگم یادم نره مهمتر از اون بالاییه‌س. اونو الان نوشتم یادم افتاد دانشگام رشته و شهری که میخواستم قبول که شدم دعوتشون کردم. اونی که مث داداش دوقلوم بود و اگه بین هر برنامه‌ی دیگه‌ای توو دنیا و برنامه با ما حق انتخاب داش میومد اینور، همون آدم بهم گف ببینم حالا اگه کار نداشتم شاید بیام. اون یکی که عین داعاش بزرگم بود که هر وقت هرجا میرید، چیزی لازم داش یا دستش خالی میشد در حالیکه همچنان جلو بقیه سعی میکرد ادا اژدها رو دربیاره میومد سراغ من، تا نصفه شب ساعتها برام حرف میزد یا توو بغلم گریه میکرد، گف حوصله دورهمی ندارم خواستی برام غذا کنار بذار میام میبرم. اونی که داعاش کوچیکم بود و ننه‌ش تا بیس بیس پین سالگیش میگف این توو بغل منم اینطوری آروم تالا نخوابیده گف دوستم منتظره بعدا حرف میزنیم و این که مث خواهر بزرگم بود و علنا میگف بهت حسودیم میشه ولی خوشالم که میتونم لاقل باهات جلو دیگران پز بدم :)) هم خودش مشغول بود چون اونم تازه همون سال دانشگاه قبول شد و قبل از شروع دانشگاه میخواس بره ایران عشق و حال. اون دو تام که از بس باباهه در غیاب ما، مارو توو سرشون زده بود از همون اول که همو دیدیم فکر میکردن من دشمنشونم انگار. هی مقایسه، هی رقابت، هی هن هن بی‌فرجام. بابا تو جای داداشمی تو جای خواهرمی چه حرصی به اثبات برتریت داری... حالا به هر حال اونا باهوش و با شعور و فهمیده و عاقلن. گاو منم. کودن و احمق و نفهم منم که اون تجربه رو یادم رفته بود و میخواستم عروسیمم دعوتشون کنم :))))
خوب شد که این زودتر عروس شد و اون یارو هم گذاش رف و ناخواسته به عنوان‌ ساید افکت مثبت جلوی یه اشتباه تکراری بنده رو گرف. دستش درد نکنه. 

همین.


یادمان باشد وقتی میشود جلوی فاجعه‌ای را گرفت آن فاجعه دیگر یک حادثه نیست. جنایت از سر سهل‌انگاریست. و قاتل اینبار هم مردک نالایق شکم‌گنده‌ایست که بر سر کار است. و اویی که این لمپن را بر سر این کار گماشته. و این زنجیره‌ی ننگین سر دراز دارد. 
گفتن تسلیت حالا به چه کار بازماندگان میاید؟ تلختر اینکه جز گفتن تسلیت چه کاری از ما...









#نه می‌بخشیم نه فراموش می‌کنیم.

تولد داداششم تبریک گفتم چون اون چه گناهی داره این یهو رم کرده.