ستون یا بیستون

من واسه اطرافیانم انقدر کوهم که مثلا میگن چه خبر؟ مثلاً میگم از آدمی که ١٢ سال باهاش بودم و قرار بود ازدواج کنیم جدا شدم. میگن ئه! البته خب برا تو که مسئله‌ی مهمی نیس، ایشالا اونم زنده بمونه... راستی فلان قرصو با فلان شربت یه جا بخورم طوری نمیشه؟ یا مثلاً داری میای زحمت بکش دو تام آب معدنی بگیر بیار. یا گفتی فردا صبح میری سر کار؟ و...
و خب پیش خودتون باشه ولی کاملاً حق دارن :))

درس امروز

اگر گِرد کسی بسیار گردی
اگر چه بس عزیزی خوار گردی

*عطار 

ضمن اینکه بله گاهی تاوان برتری تنهاییه و اشکالی نداره، به هر حال هر چیزی بهایی داره...

بدیهیات

یعنی اینم من باید بهتون توضیح بدم؟ ببینید عزیزانم چاییتونو شیرین کنید یه قورت بنوشید. خیلی شیرین بود درسته؟ حالا یه قاشق عسل نوش جان کنید. دوباره یه قورت چایی بخورید. چی شد؟ چرا دیگه مث قورت اولتون شیرین نیس؟ بله. در مورد همه چی مصداق داره. مثلا شما وقتی عادت کردی همه وقتی میبیننت محو قیافه یا چشات یا صدات میشن و دل از کف میدن، قاعدتاً نمیتونی و منطقاً هم نباااید بپذیری یکی که به چش یه موجود معمولی نگات میکنه، بیاد یارت شه. چرا وقتی مثلا همه عاشق رنگ چشاتن باید کسی رو انتخاب کنی که چشای تیره رو ترجیح میده؟ یا موی فر و صاف، صدای زیر و بم، هیکل تپل و ظریف و الی آخر. 

ripoff

و من از نزدیک شدن به آدمها، از رابطه دراز مدت، از دلیل پایبندی و تعهد جدید، من از معشوق کسی بودن، من از اعتماد به آدمها، من از رسیدن به جایی که از کسی - به خواست خودش و به اعتبار پیشینه‌اش انتظاری داشته باشم، من از شدن هممممه‌ی اینا میترسیدم/میترسم. من حواسم بود ولی به تمنای او، حواسمو فرستادم نون بخره و خب پر واضحه که اشتباه کردم. بهاشم اینه که وقت گرانمو صرف آدم ارزان، نه! مفت کردم. بهای سنگینیه ولی خوبیش اینه که لااقل پرداخت شده و در حال و آینده گریبانگیرم نیست. شمام حواستونو جف کنین اشتباه نکنین. آفرین

اینجوریه که

هر کسی از یه چیزی یا چیزایی میترسه. یه روز یکی از راه میرسه و میگه میدونم این بزرگترین ترس توئه ولی چون من قراره همراهت باشم به اعتماد من نترس و بعد یه جایی از راه با دهن پر و خنده یا تمسخر در حالیکه داره کون لقشو قر میده میگه ما رفتیم بای بای :)) این آدم به نظرم حتی بیشرفتر از کسیه که ناموسشو میفروشه.

فکتوم

تکه‌تکه و پریشان بودی، آرام و تمامت کردم. 
آرام بودم، پریشان و تمامم کردی.

هق هق :(

سرنتیپیتیم موند پیشش. 

چراغها را من خاموش میکنم/ اینبار برای همیشه

ای شب از رویای تو غمگین شده
سینه‌ات از کین سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده هیچ
شادیم به یغما بردی اندوهم بکردی بیش "پیچ پیچ"
...

پ.ن. به عنوان آخرین هدیه‌ بخونش. 

اعتراف

حیقتش فکر نمیکردم کسی توان ترک کردن منو داشته باشه کمی غافلگیر شدم :))

دوست دارم چیزی بنویسم ولی نمیدونم چی

شاید دیگه هیچی دیگه

ندارم دیگه.
انرژی.