اگر

می‌تونستم روان‌درمان خوبی باشم اگر!
اگر به زندگی ایمان داشتم. 

دنیای وارونه

آدمای خوب دلشون گرفتار دست آدمای نالایق میشه، اذیت میشن، ضربه میخورن، قلبشون میشکنه، روحشون خدشه‌دار میشه و بد قضیه اینه که در همون حال هم باز از مخاطب جفاکارشون دفاع میکنن و برای کاراش توجیه پیدا میکنن و در حالی که زمین و آسمون تمام حقو به اینا میدن، اینا حقو به خودشون نمیدن و معتقدن که احتمالاً مخاطبشون هم حق داره و... از شرایطی حرف میزنم که توش آدمای معمولی خیلی قاطعانه حتی حق زنده موندنم برای طرف مقابلشون قائل نیستن.
فقط میشه گفت دردا و وا اسفا.

شری‌کباب

دو دیقه زیر آفتاب میمونم کبااااااااااب میشم. کباب :|
و چه رویای عبثی مجاجان ...

مصائبی که هست

گاهی‌ام دوروبرمو نگاه میکنم می‌بینم وسط یه توده‌ی بزرگ غلیظ دودآلود سرشار از انرژیای منفی اطرافیانم احاطه شدم و هیچ راهی جز فراموش کردن خستگیام و دونه دونه کنار زدن موجای این انرژیا از توو وجود صاحباشون ندارم.

اینجوریا

آدم باید کسی رو داشته باشه که وقتی حالش بده، وقتی ازت میپرسه چطوری، بهش بگی خوب نیستم. 
پ.ن. من داشتم ولی دیگه ندارم. آدمش هست ولی اون چیزی که توش بود و به خاطرش میتونستم بش بگم "خوب نیستم" دیگه توش نیس.  

نیمه‌ی پر

یکی از خوبیای تنها زندگی کردنم اینه که وقتی سرما خوردی با خیال راحت هرچقد بخوای میتونی عطسه و سرفه کنی ضمن اینکه لازم نیس سعی کنی از قیافت ملوم نشه حالت چقد تخمیه. 

فرهنگیان در قعر بی‌فرهنگی

با کمال تأسف بارها تجربه کرده‌ام که طرف مقابلم در حین تعریف ماجرایی، موقع معرفی فرد خاصی، با یک لحن تحقیرآمیز می‌گه یارو آدم حسابی نیست! فرهنگیه!!! فرهنگیه دیگه/بدبخت بیچاره‌س/ گداس/ داغونه/ قابل احترام نیس/ آدم حسابی!!! نیست و . . .
کات
برعکس ایران در اکثرکشورهای پیشرفته، معلم بودن نه تنها مایه‌ی خجالت نیست، افتخار و پرستیژ دارد و شغل پر درامدیست!
مثلاً ژاپنی‌ها که یکی از مهمترین دلایل پیشرفتشون رو معلمهاشون میدونن و معتقدن باید برای یک معلم در حد یک امپراطور احترام قائل شد و بهشون در حد یک وزیر حقوق پرداخت کرد.
کات
در جوامع بی‌ساختار و توسعه نیافته، ضمن سیستم آموزش‌پرورش بی‌ثبات و پر ایراد، با دو مشکل اساسی روبه‌رو هستیم: یکی اینکه معلم‌ها از حقوق و احترامی که شایسته‌ی شغلشونه برخوردار نیستن و دو اینکه بعضاً کسانی که به عنوان معلم مشغول به تدریس میشن، شایستگی‌های لازم برای معلمی رو ندارن! که هر دوی اینها در یک دور باطل علت و معلول هم هستن! ولی کاش اشتباهات اون اقلیت نالایقی که شما در طول سالهای تحصیلتون ازشون کینه به دل گرفتید رو به خوبیهای اکثریت آدمای شریفی که جزو این قشر هستن تعمیم ندید.
کات
مادربزرگ من، زمانی که مادربزرگ خیلی از شما حتی سواد خواندن و نوشتن ساده را هم نداشتند و هرگز به مدرسه نرفته بودند، به سه زبان زنده دنیا به غیر از فارسی تسلط داشت، ورزشکار بود، ویلون مینواخت، خط خوشی داشت و به جز رسیدگی به وظایف مادری‌ و همسری‌اش شاغل هم بود.
تدریس میکرد و افتخارش این بود که سی سال تمام در یک مدرسه خدمت کرده و بسیاری از شاگردانش حالا جزو شخصیتهای شناخته شده‌ای در جامعه‌ی امروز ایرانند.
جایی کاری داشت یا گاهی که لزومی داشت خودش را با افتخار فرهنگی معرفی میکرد!
او برای من مظهر زنی مدرن، روشنفکر، باسواد، آگاه و متکی به خود بود و من ضمن اینکه خیلی دوستش داشتم، برایش احترام خاصی قائل بودم. از شما چه پنهان وقتی با مادربزرگ بقیه‌ی اطرافیانم مقایسه‌اش میکردم، در دلم حتی به خاطر داشتنش افتخار میکردم.
پدرم هم عادت داشت و هنوز هم حتی عادت دارد، به جای اینکه خودش را با عنوان دکتر، مهندس یا استاد دانشگاه معرفی کند، می‌گوید فرهنگی هستم!
کات
ـ  فرهنگی بودن در نظر من هیچ‌وقت کسر شأن نبوده و نخواهد بود. و شرمم میاد از مردمان بی‌فرهنگی که با حقارت به قشر "فرهنگی" جامعه‌شان مینگرند. 
ـ  شأن آدمها را با میزان درامدشان در ذهنتان بالا پایین نکنید. 
ـ  دزد نبودن و اختلاس نکردن و رشوه و مال حرام و پول خون ملتو نخوردن، اهل علم و ادب بودن و در عین حال سخاوت آموختن به دیگران را داشتن، نه مایه‌ی خجالت است و نه کسر شأن.
ـ اگر واقعاً ملاک برای آدم حسابی‌ بودن، کلفتی حساب بانکی و ماشین لوکس داشتن و لاشی بودن و این قبیل چیزا بشه/باشه، خوشا آدم ناحسابی بودن!
کات
روز معلم مبارک