قائدتاً بعد از یه هفته حالش خوب بوده دیگه اون موقع

رفتم توو اتاق دیدم مریضو میشناسم، دفعه‌ی پیش که بستری بود شوهرش همش دورو برش میپلکید و مواظبش بود. مرد مهربونی به نظر میرسید. گفتم شوهرت چطوره؟ کجاس؟ گفت فک میکنم الان خوب باشه، هفته‌ی پیش "کردمش زیر خاک"! 
هم از شنیدن خبر فوت شوهرش متأثر شدم هم از جوابش خنده‌م گرفته بود . . .  دیگه به سختی خودمو کنترل کردم، تسلیت گفتم و اومدم بیرون از اتاق :))