اینجوریا

بعد بعضا آدم یه چیزایی رو دوس داره توو خیالش که توو واقعیت متاسفانه حتی نمیتونه تحملشون کنه. همین خود من مثلا در خدمتتون هستم با یه مثال خیلی ساده. مریض اینم که مَردم دست و بالش تنش حتی پر از جای خط و زخم و اینا باشه یه جاش همیشه زخم و زیلی باشه یه بلایی سر خودش آورده باشه اینا. بعد حالا توو واقعیت اگه کسی که دوسش دارم دستش با یه آلرژی ساده حتی، یا یه خراش کوچیک زخم شده باشه، مگه میتونم تحمل کنم؟ از تصورشم ضعـــف میکنم اصن چه برسه به هر دفه دیدنش. 

ایضاً دو نخطه هپینس

یا از شدت خستگی روی صندلیش چرت بزنه ولی وقتی ازش میپرسی خوابت میاد چون میدونه تو هنوز خیلی بیداری مث بچه پروئا بگه نععع بعد تو بگی بیا بریم دیگه. بگه کجا؟ بگی تو لالا کن منم بشینم کنارت تا صب نگات کنم. 

:هپینس

بعد مثلا شب بعد از کار و درگیریای روز انقد خسته باشه که دیگه نتونه بیدار بمونه ولی ببینه تو هنوز یه کوه کار داری و به نظر نمیرسه حالا حالاها بتونی بکّنی و بری سراغ تخت. با همون خستگی یه خرده حواستو پرت کنه و بعد با احتیاط بگه بخوابیم؟ تو نگاش کنی لبخند بزنی بوسش کنی از سر جات پاشی و بگی بریم بعد تو بخواب منم میشینم نگات می‌کنم

^_^

آدما دو دسته‌ن اونایی که حیوونا رو دوس دارن و اونایی که حیوونا رو دوس ندارن. بعد دسته‌ی اول خودشون دو دسته‌ن. اونایی که پیشیا رو دوس دارن و اونایی که حیوونای دیگه رو به پیشیا ترجیح میدن. بعد دسته‌ی اولیا جزو حقوق اولیه‌ی زندگیشونه که بائاس یه پیشی داشته باشن. باید میدونید. نداشته باشن افسرده میشن اصن و این اصلا منصفانه نیس. فقط در راستای بالا بردن سطح معلومات عمومیتون عرض کردم وگرنه من که پیشی خودمو دارم. والاع

دیگه

هر کسی هم یه روز به هر حال بزرگترین گناه زندگیشو مرتکب میشه. دیگه اقتضای زندگیه دیگه. 

مرگ با طعم آلبالو

بذا برات بمیرم دیگه 
بذا بذا بذا بذار دیگه

باید باید باید

باید میشد خواست و مرد. باید

بریم بحوابیم اصن

همه چی به نظرم خیلی بی‌معنی و بیهوده‌س. هیچی هیچ مفهمومی نداره. سر نداره ته نداره که‌چی نداره دلیل نداره. هیچی نداره. هیچی نیس. پوچه. چرا آدم توو یه همچین شرایطی اصن بائاس تلاش کنه. بی‌هووووده‌س. بی معنیه. بعد توو این وضع دوس داشتن چی میگه آخه؟ واقعا چی میگه؟ ولی خب یه چی میگه دیگه. بعد یه جوریم میگه که آدمی اصن مخالفتشم نمیاد قبول میکنه خیلی راحت. خیلیم خوب خیلیم عالی. خیلیم بی فکر. فکر اصن؟آیا؟ . . . 

Ö_Ö

اینکه گاهی بدون اینکه هیچ فکر کنه فقط عمل میکنه رو دوث دارم

. . .

خواب میدیدم توی یه خونه‌ی چوبی که در حال سوختنه دستای منو با زنجیرای کلفت به سقف بستن و رفتن. به هوش نیستم ولی پروتاگونیست‌وار دارم خودمو فضا رو میبینم. بیرون ساختمون مردم جمع شدن. نمیذارن کسی بیاد توو ساختمون. نگران سوختن و مردنم نیستم. برام اصن مهمم نیس اما برعکس همیشه اینبار کنجکاوم ببینم کی چطور برای نجاتم تلاش میکنه. قبل از ادامه ماجرا بیدار میشم. سعی میکنم بقیه‌شو تصور کنم. تلفنم زنگ میخوره . . . 

: ))

میگم فک کنم این شلوارم یه چیز مجیکال داره هی کششو میکشم محکم میبندم هی دوباره شل میشه از تنم میفته. میگه مشکل شلوار نیس هر کی تو رو ببینه شل میشه

بیا جوری بریم که جهان تنها بمونه

. . . تو رویاهام میبینم که موهامو میبوسی همه دنیام تو میشی . . . منو بغل بگیر و از این طوفان ردم کن . . .

بی‌ربط: اونروز داش گوگوشو نشون میداد مامان یهو چشش افتاد به تلویزیون با یه حالت غمگینی گف من فک میکنم گوگوش اصلا دیگه خوشبخت نیس . . . منم همین فکرو میکنم. حیف . . .

پ.ن. میشد تیتر پستو عوض کنم بذارم نخطه‌چین یا حتی سه نقطه‌ها خخخ

^_^

+ شغل شریف؟
ـ  غربت‌کشم. غربت‌کشی میکنم

*احسان افشاری میگه غربت‌کش عبور زمانم

پراش جا میمونن گاهی

فک کنم توو خونه‌م یه فرشته‌ای پری‌ای یه موجود خوشکل کوچولویی چیزی با پرای صورتی خوشکل دارم :))

:*

سال نوی همتون به خیر 

^_^

بیا دلم برات هرری بریزه مثلا
عوضش من . . .

^_^

شبیه شیرجه رفتن توو آب یخ استخر سر ظهر چله‌ی تابستونه

کردم که میگم

میشه حتی از شدت دلتنگی به صورت کاملا فیزیکی و راست راستکی ضعف کرد 

:بوم

آدما مث همه موجودات زنده و غیرزنده ی دیگه ظرفیت محدود دارن. حدود ظرفیتشون فرق میکنه باهم ولی به هر حال یه روز پر میشن بعد لبریز میشن بعد سرریز میشن و اگه مقاومت کنن ممکنه منفجر شن. منم باید منفجر شم. خودم میدونم. تلاشی هم نمیکنم برای جلوگیری ازش ولی نمیدونم چرا نمیترکم به جاش هی کش میام عوض ترکیدن. باید یه راهی پیدا کنم خودمو بترکونم. کاش خودبخود میترکیدم تموم میشدم. تموم میشد. مثلا کاش آدم میگف یک بعد چون به احتمال قوی کسی‌ام نبود آدم خودش میگف بترک بعدم میترکید. خیلیم خوب. ولی چیزای خوب آسون نیستن خب. میدونم. میدونم. میدونم.

آورین

کات 
کات
حالا از اول

گنجیشک لالا

بخوابیم خوب میشه

^_^

پیشیا کم‌حافظه یا بی‌معرفت نیستن. مغروووور و دوسداشتنین خودشونم میدونن. 

____

خودت که میری کاش جات لاقل میموند

همینم دیگه

خیلیم بداخلاقم ولی خب
ولی خبم نداره اصن

:'(

خوب نیس ولی هس دیگه شده. شده

^_^

یه روزم وقتی حواست نیس واسه چشات میمیرم

بولوتوث

تمام آبی من 

زود دیر شد

انگار فاصله‌م تا اونروزا که هنوز نفس دوئیدن داشتم بینهایته. اعتراف میکنم واسه خودم هیچ فرقی نداره حتی فکرشم اذیتم نمیکنه. سر جمع دو تا کار دارم فقط، یکی انتقام اون یکی راضی کردن اینا. ولی خب همینم انرژی‌ای که میطلبه بینهایت با ته مونده‌ی انرژیای من فاصله داره. دلم برای خودم تنگ شده. کجا جا موندی لنتی؟